مقاله تأثیر بنیادگرایی مسیحی بر سیاست خارجی ایالات متحده امریکا با word دارای 36 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله تأثیر بنیادگرایی مسیحی بر سیاست خارجی ایالات متحده امریکا با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تأثیر بنیادگرایی مسیحی بر سیاست خارجی ایالات متحده امریکا با word
چکیده
مقدمه
چارچوب مفهومی بنیادگرایی مسیحی
بنیادگرایی مسیحی؛ سیاست و حکومت در آمریکا
1 تأثیر آموزههای بنیادگرایی مسیحی بر سیاست خارجی ایالات متحده
1ـ1 حمایت از اسرائیل؛ اولویت سیاست خارجی آمریکا
2ـ1 بنیادگرایی مسیحی و فروپاشی کمونیسم
3ـ1 بنیادگرایی مسیحی و سیاستهای خاورمیانهای ایالات متحده
4ـ1 بنیادگرایی مسیحی و گسترش میلیتاریسم در آمریکا
نتیجه گیری
پینوشتها:
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تأثیر بنیادگرایی مسیحی بر سیاست خارجی ایالات متحده امریکا با word
احمدوند، شجاع، «اسرائیل و ایدئولوژی صهیونیسم سیاسی»، پژوهش حقوق و سیاست، سال ششم، ش 12، پائیز و زمستان
ال.برگر، پیتر، دین خیزش گر و سیاست جهانی، ترجمه افشار امیری، تهران، پنگان، 1380
السماک، محمد و دیگران، «تخریب بیت المقدس و واکنش مسلمین»، ترجمه قبس زعفرانی، موعود، سال هشتم، ش 46، شهریور 1383
ازغندی، علیرضا، نظام بین الملل، بازدارندگی و همپایگی استراتژی، تهران، قومس، 1370
پیشگوییها و آخرالزمان، مجموعه مقالات، تهران، موعود، 1385
جرجیس، فواز. ای، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمه سیدمحمدکمال سروریان، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1382
جوویور، مری، درآمدی بر مسیحیت، ترجمه حسین قنبری، قم، ادیان، 1381
دورانت، ویل، تاریخ تمدن «اصلاح دینی، ج6»، ترجمه فریدون بدرهای و دیگران، چ سوم، تهران،آموزش انقلاب اسلامی، 1371
دهشیار، حسین، سیاست خارجی آمریکا و هژمونی، تهران، خط سوم، 1381
روستین، لئو، فرهنگ تحلیلی مذاهب آمریکایی، ترجمه محمد بقایی، تهران، حکمت، 1376
زرشناس، شهریار، نیمه پنهان آمریکا، تهران، کتاب صبح، 1381
سایزر، استیون، صهیونیسم مسیحی، ترجمه حمیده بخشنده و قدسیه جوانمرد، قم، طه، 1386
شوایتزر، پیتر، جنگ ریگان، ترجمه علیرضا عیاری، تهران، اطلاعات، 1384
صاحب خلق، نصیر، تاریخ ناگفته و پنهان آمریکا، چ دوم، تهران، هلال، 1385
عبداللهخانی، علی، کتاب آمریکا، تهران، ابرار معاصر، 1383
فیلیپس، کوین، تئوکراسی آمریکایی، ترجمه شهریار خواجیان، تهران، اختران، 1387
قانون اساسی ایالات متحده آمریکا
کپل، ژیل، اراده خداوند، ترجمه عباس آگاهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370
کگلی، چارلز دبلیو، ویتکوف ،اوجین آر، سیاست خارجی آمریکا؛ الگو و روند، ترجمه اصغر دستمالچی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه، 1382
گارودی، روژه، تاریخ یک ارتداد، ترجمه مجید شریف، چ سوم، تهران، رسا، 1377
لودتکه، لوتراس، ساخته شدن آمریکا، ترجمه شهرام ترابی، تهران، وزارت امور خارجه، 1382
لوران، اریک، جنگ بوشها، ترجمه سوزان میرفندرسکی، تهران، نی، 1382
متقی، ابراهیم، تحولات سیاست خارجی آمریکا، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376
مونتگومری وات، ویلیام، حقیقت دینی در عصر ما، ترجمه ابوالفضل محمودی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379
محمدی، منوچهر، استراتژی نظامی آمریکا بعد از یازده سپتامبر، تهران،سروش، 1382
وایل، ام. جی. سی، سیاست در ایالات متحده آمریکا، ترجمه ابوذر گوهری مقدم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384
هال سل، گریس، تدارک جنگ بزرگ، ترجمه خسرو اسدی، تهران، رسا، 1377
ـــــ ، یدالله، ترجمه قبس زعفرانی، چ دوم، تهران، هلال، 1385
هلال، رضا، مسیحیت صهیونیست و بنیادگرایی آمریکا، ترجمه علی جنتی، قم، ادیان، 1383
هی وود، اندرو، درآمدی بر ایده ئولوژیهای سیاسی، ترجمه محمد رفیعیمهرآبادی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین الملی،1379
Auerdach, Jerold, Are we one Jewish Identity in the United States and Israel, New Jersey: Rutgers university press,
Bard, Mitchell G, “Deconstruction George W. Bush’s middle east strategy,” Fall
Domke, David, God willing Political fundamentalism in the white house, London: Pluto press
Froese, Paul and Menken, F. Carson, Social Science Quarterly Aus Holy war: Baler University,
Govern, P.mc, All American: why I believe in Football, God and the War in Iraq, New York: Harper Collins,
The Encyclopedia Americana: Americana Corporation, Vol
Kimball, Charles, When Religion Becomes Evil, New York: Harper Collins e-book
King, Salli B.”A Quaker Response to Christians Fundamentalism,” www.bym-rsf.org
Lewis, Bryan E, How Has Dispensationalist Affected American Policy in the Middle East: Ambridge University,
Lindsay, Hall, The Late Great Planet Earth, Michigan: Zonderran,
North, Gary, Millennialism and Social Theory, Texas: Tyler,
Smith, Robert O, “Toward a Lutheran Response to Christian Zionism, “ continent desk direct for Europe and the Middle East, Elca- Global Mission, March,
Specter, Stephen, Evangelicals and Israel: the Story of American Christian Zionism, New York: Oxford University press,
Iboden, William, Religion and American Foreign Policy, New York: Cambridge University press,
چکیده
بنیادگرایی جنبشی مذهبی است که بازگشت به اصول و بنیادها را مفروض گرفته و عمدتاً خواستار عبور از مدرنیسم و بازگشت به سنتها میباشد. تصلّب، تأکید بر جامعیت دین، مخالفت با سکولاریسم و تأکید بر خشونت جهت پیشبرد اهداف، از ویژگیهای اصلی جریانهای بنیادگرا و از جمله بنیادگرایی مسیحی است. جنبشهای بنیادگرا با چنین رویکردی درصدد تأثیرگذاری بر محیط پیرامون خود بودهاند
تحقیق حاضر به بررسی تأثیر آموزههای بنیادگرایی مسیحی بر سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در چهار حوزه حمایت از اسرائیل، فروپاشی کمونیسم، سیاستهای خاورمیانهای آمریکا و گسترش میلیتاریسم در این کشور خواهد پرداخت
کلیدواژهها: بنیادگرایی مسیحی، صهیونیسم مسیحی، ایالات متحده امریکا، سیاست خارجی ایالات متحده امریکا
مقدمه
بنیادگرایی مسیحی پدیدهای نو و محصول دوران مدرن است. این جنبش بین سالهای 1910 تا 1915 و پس از انتشار سلسله مقالاتی از سوی رهبران محافظهکار کلیسا پدید آمد. این حرکت درصدد بود تا مسیحیت را در مقابل تهدیدهایی که از سوی مطالعات انتقادی بر انجیل و همچنین تئوریهای داروین و در مجموع مشکلاتی که علوم جدید برای مسیحیت ایجاد کرده بود، حفظ کند. بنابراین بنیادگرایی مسیحی واکنشی به مدرنیسم و آموزههای اصلی آن است.1 اگرچه بنیادگرایان مسیحی برآنند که این جریان کاملاً مبتنی بر نص (کتاب مقدس) میباشد، اما پیدایش آن را به عنوان جنبشی دینی باید در نهضت دینپیرایی رصد کرد. نهضت دینپیرایی باعث احیای گرایش به عهد عتیق شد. حق تفسیر کتاب مقدس از انحصار مقامات کلیسا خارج و در دست عموم قرار گرفت. این جریان کمک فراوانی به رشد بنیادگرایی مسیحی کرد
مقصود از بنیادگرایی جریانی است که به خطاناپذیری کتاب مقدس معتقد است؛ یعنی تمسک به الفاظ انجیل و تورات. به همین دلیل بنیادگرایی مسیحی را به بنیادگرایی صهیونیستی نیز تعبیر میکنند، که به مفاهیم تحتاللفظی کتاب مقدس و پیشگوییهای تورات در مورد بازگشت یهود به فلسطین اعتقاد دارد. این جریان را در دهه هفتاد قرن نوزدهم «جریان تدبیرگرا» نیز مینامیدند
مورخ غربی، ارنست.آر.ساندین، معتقد است که احیای بنیادگرایی نشاندهنده درگیری جامعه نوین با نظام اعتقادی مبتنی بر تدبیرگرایی و هزارهگرایی است؛ به این معنا که پروردگار بدون آگاهی انسانها، تاریخ را به سمت بازگشت دوباره مسیح سوق داده تا بر هزار سال خوشبختی بر جهان حکومت کند. ساندین و متکلّم ایرلندی جان نلسون داربی اعتقاد دارند که در پایان قرن 19 جریان تدبیرگرا، تاریخ را به چند مرحله تقسیم کرد که آخرین مرحله آن بازگشت مسیح برای نجات مسیحیان به سوی بهشت قبل از پایان تاریخ (قیامت) است. در آن موقع جنگی در هرمجدون بین نیروهای خیر و شیطان رخ خواهد داد تا بدینگونه مسیح و پیروانش هزار سال بر جهان حکومت کنند
بنیادگرایی مسیحی همچون توتالیتاریسمِ قرن بیستم زائیده مدرنیسم است و به سان همزاد خود رودرروی خالق خود ایستاد. تشابه در منشأ پیدایش این دو جنبش، همسانی در شیوه مبارزه را به همراه نداشت. اریک فروم علت ایجاد حکومتهای توتالیتر را جدایی انسان غربی از پناهگاههای اصیل خود میداند که مسبب چنین روندی مدرنیسم است. در چنین شرایطی انسان رهاشده از همهجا، در بیابان مدرنیسم سرگردان شده و به دنبال تکیهگاهی است که حکومتهای توتالیتر همچون فاشیسم و نازیسم و رهبران فرهمندی چون هیتلر و موسولینی به عنوان پشتوانههای انسان سرگردان سربرآوردند و مورد اقبال عمومی قرار گرفتند. جنبش بنیادگرایی مسیحی نیز در چنین شرایطی شکل گرفت؛ اما برای تقابل با مدرنیسم راه دیگری را برگزید. توتالیتاریسم در پاسخ به تخریب عناصر هویتساز، با ایجاد تکیهگاههای جدید، انسان مدرن را به سوی خود فرا خواند، در صورتی که بنیادگرایی مسیحی به دنبال بازسازی عناصر هویتساز پیشامدرن بوده است. بیجهت نیست که جنبش بنیادگرایی مسیحی بر مخالفت با سکولاریسم، اندیویدوآلیسم و همچنین تحکیم بنیان خانواده تأکید بسیار دارد. شاید این جنبش به دنبال آن بوده تا خدا، دولت و خانواده را در کادوی بنیادگرایی مسیحی پیچیده و به انسان پسامدرن تقدیم کند. بنیادگرایی مسیحی ضمن تأکید بر عناصر سهگانه فوق، دین را محور قرار داده و همه امور را در سایه آن تفسیر میکند. چنین نگرش جامعی به دین (با تکیه بر عناصر پیشامدرن) موجب بروز تحولات گسترده در کشورهایی شده که بنیادگرایی در آنها نضج گرفته است. یکی از کشورهایی که جنبش بنیادگرایی در آن رشد یافته و موجب تغییرات گسترده شده، ایالات متحده امریکاست. در این تحقیق ما در پی پاسخ به این پرسش هستیم که بنیادگرایی مسیحی چه تأثیری بر سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا داشته است؟ بر مبنای این پرسش فرضیه خود را بر این اصل استوار کردهایم که بنیادگرایی مسیحی در چهار حوزه حمایت از اسرائیل، فروپاشی کمونیسم، سیاستهای خاورمیانهای آمریکا و گسترش میلیتاریسم بر سیاست خارجی آمریکا تأثیر داشته است. در ذیل به تفصیل به این موضوع میپردازیم
چارچوب مفهومی بنیادگرایی مسیحی
بنیادگرایی واژهای بحثبرانگیز و در برخی موارد کاربرد آن مخاطرهآمیز است، به ویژه در فضایی که برای منکوب کردن رقیب از آن استفاده گردد. از این منظر بحث و بررسی پیرامون این واژه قبل از ارائه چارچوب مفهومی از آن «ره به ترکستان بردن» است
یکی از بهترین چارچوبها پیرامون واژه بنیادگرایی از جانب چارلز کیمبال ارائه شده است. وی در اثر خود با نام آنگاه که مذهب شوم میشود، سه ویژگی اصلی را برای تمامی نمونههای بنیادگرایی برمیشمارد که بر اساس این ویژگیها جریان بنیادگرایی از دیگر جریانهای مذهبی و سیاسی متمایز میشود. ویژگیهای عمومی جریانهای بنیادگرا از دیدگاه کیمبال عبارتند از: 1 اعتقاد به آخرالزمان زودرس؛ 2 اعتقاد به جنگ مقدس؛ 3 ادعای کشف حقیقت مطلق. بر این اساس عیار جنبشهای اجتماعی به لحاظ تعلق به جریانهای بنیادگرا، با سه محک فوق مشخص خواهد شد
دومین چارچوب ارائهشده پیرامون مفهوم بنیادگرایی که در این مجال از آن بحث میشود، متعلق به اندرو هیوود است. وی از چهار ویژگی اصلی برای مرزبندی بنیادگرایی با سایر جریانهای دینی و سیاسی نام میبرد که عبارتند از: پیوند دین و سیاست، تعهد به ارزشها و عقاید بنیادین، ستیز با نوگرایی و روحیه ستیزهجویی؛ هیوود در میان این ویژگیها، مضمون اصلی بنیادگرایی عدم تمایز میان دین و سیاست را میداند.6 به همین دلیل پیتر ال.برگر بنیادگرایی را نقطه مقابل سکولاریزاسیون میداند و افول سکولاریزاسیون را در ارتباط مستقیم با پیشرفت بنیادگرایی برمیشمارد
تحقیق پیشرو ضمن بهرهگیری از عناصر ارائهشده در چارچوبهای فوق، از پیوند میان دین و سیاست به عنوان شاخصه اصلی جریانهای بنیادگرا سود برده است و به عبارت دیگر به تبعیت از هیوود و برگر وجه اصلی تمایز میان بنیادگرایی با جریانهای مشابه را جامعیت دین بنیادگر میداند. بنیادگرایی دین را از گوشه کنج عزلت بیرون کشیده و به تمامی عرصههای زندگی اجتمای و فردی تسری داده است. البته پیوند میان دین و سیاست تنها در کنار دیگر عناصر ارائهشده در چارچوبهای فوق به ایجاد یک جریان بنیادگرا منجر میشود و صِرف اعتقاد به پیوند میان دین و سیاست موجب بنیادگرایی یک جنبش سیاسی مذهبی نمیشود
نکته مهم دیگر اینکه بنیادگرایی جنبشی کاملاً دینی است، بنابراین در جوامعی که به رشد و بالندگی میرسند، زمینههای دینداری به وفور یافت میشود؛ اما این نکته به این معنا نیست که در هر جامعهای که دینداری رشد کرد درخت بنیادگرایی نیز تنومند میشود بلکه مهیا شدن تمامی زمینههای ذکرشده برای ایجاد یک جریان بنیادگرا ضروری است، ولی به هر حال جهت بررسی وجود و تأثیر یک جریان بنیادگرا، ابتدا باید زمینههای دینی موجود در آن جامعه بررسی شده و سپس این نکته واکاوی شود که آیا بنیادگرایی در چنین فضایی رشد کرده است یا خیر؟
بنیادگرایی مسیحی؛ سیاست و حکومت در آمریکا
تاکنون در میان جهانیان، مسلمانان متهم به بنیادگرایی بودهاند. ولی موضوع جدید جریانهای بنیادگرا در میان مسیحیان مغفول مانده و یا دستکم گرفته شده است. کوین فیلیپس در مورد نقش مذهب در سیاست و حکومت ایالات متحده با عبارتی مقصود خود را بیان میکند: «بسیار دستکم گرفته شده؛» وی حتی معتقد است در مورد انتخابات و چگونگی رأی دادن مردم، اولین پرسشی که در نظر گرفته میشود، باید قومی – مذهبی باشد، نه پرسشهایی با مبنای اقتصادی، جغرافیایی، فرهنگی و;
برخلاف سایر کشورهای صنعتی، مذهب نقش اساسی در فرهنگ آمریکاییها دارد.9 مطالعات اخیر در آمریکا نشان داده است که تقریباً 4 الی 5 درصد از جمعیت این کشور به خدا اعتقادی ندارند و بیش از 90 درصد مردم آمریکا معتقد به وجود خدا هستند. بنابراین تعداد افرادی که کاملاً ضدمذهب باشند، بسیار اندک است و این تعداد کمتر از تعداد افراد غیرمعتقد در دیگر کشورهای صنعتی است
مطالعه دیگری که در سالهای اخیر در مورد نقش مذهب در جامعه آمریکا صورت گرفته است، نشان میدهد که 82 درصد آمریکاییها خود را اصولگرا میدانند، درحالی که این نسبت در بریتانیا 55 درصد، در آلمان 54 درصد و در فرانسه 48 درصد است. همین مطالعات نشان میدهد که در آمریکا نسبت افرادی که هر هفته به کلیسا میروند 44 درصد است، در حالی که در آلمان 18 درصد، در انگلستان 14 درصد و در فرانسه 10 درصد است.11 البته صرف مذهبی بودن یک جامعه به معنای بنیادگرا بودن آن نیست، اما از آنجایی که بنیادگرایی جنبشی کاملاً مذهبی است بنابراین بستر اولیه برای رشد چنین جنبشهایی تنها در جوامع مذهبی مهیا است
آمارهای فوق جایگاه مذهب در میان جامعه آمریکا را به خوبی نشان میدهد. مذهب در میان جامعه آمریکا، جایگاهی رفیع دارد و نه تنها در امور شخصی و خصوصی، بلکه در تصمیمسازیهای سیاسی نیز نقش اساسی دارد. البته فهم این مطلب که آیا در امریکا تأثیرگذاری مذهب بر سیاست و جنگ، از روی اعتقادات قلبی است و یا اینکه از مذهب به عنوان ابزار استفاده میشود، کمی مشکل است، اما همانگونه که دوتوکویل بیان میکند، اینکه همه آمریکاییها به دین معتقدند یا خیر، امر کاملاً محتومی نیست، اما آنان به لزوم مذهب برای بقای نهادهای جمهوری اعتقاد دارند
یکی از پیامدهای عمده رشد بنیادگرایی در آمریکا، پیوند دین و سیاست در این کشور است. تمایل به این اعتقاد که آمریکا همواره کشوری سکولار بوده و دین را به عرصههای فردی زندگی انسانها عقب رانده است، همواره در میان پژوهشگران مسایل آمریکا مطرح است. این تمایل ممکن است از دو عامل تأثیر پذیرفته باشد. اول اینکه آمریکا به عنوان یک کشور مدرن، عناصر مقوّم مدرنیسم، بخصوص سکولارسیم را پذیرفته است. عامل دوم که باعث کاهش نقش دین در سیاست آمریکا شده، قانون اساسی آمریکاست. نکات ذکرشده در اصلاحیه اول اصل هفتم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا پیرامون «منع کنگره در خصوص ایجاد مذهب»13، باعث شده که بسیاری بر این اعتقاد باشند که چون حکومت از دخالت در حریم مذهب منع شده است، مذهب نیز وارد حریمهای سیاسی نشده و تنها به امور فردی میپردازد
عبارتی در اساسنامه دیوان عالی ایالات متحده آمریکا، به طور تلویحی دیدگاه مذهبی مستقر در فرهنگ آمریکایی را بیان میدارد. مضمون این عبارت بیان دارد که جامعه مدنی در رابطه با مذهب باید به طور تام و کمال بیطرف باشد؛ اما این عبارت تنها سیاست را از ورود به ساحت مذهب باز میدارد و به نوعی آزادی مذهبی را تضمین میکند؛ اما هیچگاه مانع ورود مذهب به عرصه سیاست نمیشود. مردم آمریکا عموماً قانون عدم وجود مذهب رسمی در قانون اساسی این کشور را نوعی بیطرفی یا مخالفت با دین نمیپندارند. آنها نسبت به خودشان به عنوان کشور و ملتی که تحت مشیت الهی هستند، میاندیشند، آنها مذهب را نه تنها برای شخصیت و فرهنگ فردی، بلکه برای جامعه مدنی نیز مفید میدانند
کتاب مذهب و سیاست آمریکا از انتشارات دانشگاه کمبریج که توسط جمعی از نویسندگان برجسته تألیف شده است، درباره نقش مذهب در سیاستگذاریهای آمریکا چنین مینویسد
پژوهشگران اجتماعی دستاندرکار بررسی سیاستهای قرن بیستم تا همین اواخر فرض میکردند که مذهب در آمریکا امری خصوصی است و نفوذ عمومی کمی دارد. نتیجه این فرض چنین است که مذهب ارزش آن را ندارد که جامعهشناسان و محققان سیاسی به آن توجه کنند، آنگونه که ایشان به نژاد، سطح درآمد، تعلیم و تربیت و دیگر متغیرهای مهم اجتماعی توجه میکنند. پژوهش در باب آمریکای قرن نوزدهم، اساس این فرضیهها را به لرزه درآورده است؛ اما تا ظهور راستمذهبی، پژوهشگران اهمیت مستمر مذهب در زندگی سیاسی را جدی نگرفته بودند
از زمانی که مهاجران اولیه پای به کیپ کد(Cape cad) نهادند، مذهب به عنوان عامل مهمی در سیاست آمریکا مطرح بوده است. هرچند که این تأثیر پس از روی کار آمدن راستمذهبی نمایانتر شد، اما همواره دین در آمریکا سیاست را تحت تأثیر خود قرار داده است. عامل مذهب، در انتخابات و میزان رأیدهی به سیاستمداران و همچنین تعیین سرنوشت منازعات سیاسی در آمریکا نقش مهمی دارد
چنانچه گفته شد، پیوستگی دین و سیاست پس از روی کار آمدن راستمذهبی و ائتلاف آن با محافظهکاران سیاسی، چهره خود را بیشتر نمایان کرد. دهه 1970 میلادی نقطه اوج این پیوستگی بود. روی کار آمدن رؤسای جمهوری چون کارتر و ریگان که خود را مسیحیان تازه متولدشده میدانستند، بسیاری از حقایق را آشکار کرد.17 بخصوص با روی کار آمدن ریگان چهره سیاست آمریکا دگرگون و یا به تعبیر بهتر آشکار شد. رئیسجمهور جدید تا حد زیادی از سوی نهضتهای سیاسی ـ مذهبی حمایت میشد که خود را انجیلگرا یا بنیادگرا دانسته و کاملاً بر روی صحنه شطرنج سیاسی، در جناح راست قرار میگرفتند. همچنین گروههای فشار متعددی تشکیل شد که هدف آنها تأثیرگذاری هرچه بیشتر بر تصمیمات سیاسی آمریکا به منظور مسیحیکردن هرچه بیشتر این کشور بود
- ۹۵/۰۷/۱۲